+ و تو... مطمئنی؟
_راجب چی؟
+مفهوم واحدی مد نظرم نبود.
_اره اینجوری بهتره. سوالت نیاز به مفهوم جزئی داره اما گمون نکنم درباره من! نه. قاطعانه میگم که مطمئن نیستم!
هی اونجوری نگاه نکن! خودت عحیب پرسیدی. توقع جوابای ساده رو که نداشتی؟
+معلومه که نه. در برابر تو هیچ وقت توقع جوابای ساده ندارم. فقط، لطف کن ساده اش کن. یه جوری که منم بفهمم رفیق!
_هممم، باشه. ولی،واضح بود! من مطمئنم؟ابدا. راجب هرچیزی تو دنیا شک دارم. نه نه شکاک نیستم. اما هیچی رو صد در صد قبول ندارم. البته، جز یکی دوتا چیزِ پایه. جز ایناها دیگه، هیچی.
+ترسناک نیست؟! اینکه نتونی به هیچی اطمینان صد در صدی داشته باشی... و... رک بگم،دلت به چی گرمه؟
_...
_...
+هی؟
_عِم... خب، اره. سخته. خیلیم سخته. اما از خودم میپرسم: حاضری دلت به یه چیز اشتباهی گرم باشه؟ مگه میخوای خودتو گول بزنی رفیق؟ من ترجیح میدم دل گرمی های کم، اما درست و حقیقی داشته باشم. هرچقدر سخت... فک کنم اینجوری،خیلی بهتره.
+یا خیلی جون سختی، یا خیلی احمق!
_گزینه دومD:
+موافقم! ولی، جدا از شوخی، کلا چندسال زنده ایی پسر؟ 50؟60؟70؟ آخرش میخوابوننت سینه قبرستون. پس... پس بهتر نیست که اعتماد کنی؟ به ادما اطمینان داشته باشی و دل گرمی های زیادی داشته باشی؟
_ اون وقت، نمیترسی که یه روز متوجه دروغی بودن دلگرمیات و... ایناها بشی؟ نمیترسی یهو زیر پات خالی شه؟
+بیش از اندازه نگرانی. اینکه "شاید" یه روز ضربه بخوری،دلیل خوبیه که از لذت های خوب دنیا خودتو محروم کنی؟
_من فقط دوست ندارم آسیب پذیر باشم. اینکه به یه آدم اشتباهی، به یه باور اشتباهی تکیه کنم و یهو بووووم، همه اعتمادم یه جا بر باد بره... زیادی بده.
+ پس یه سوال؛ دقیقا از تجربه میترسی، یا از شکست؟!
_...
_...
_ فک کنم از تجربه.
+ و چرا؟
_ خب... احتمالا چون تجربه، خاطره به همراه داره و خاطره احساسات رو... و احساسات راحت شکستت میدن.
+هی، پس تو از شکست میترسی؛ نه از تجربه.
_ام.. نمیدونم. گمون کنم هرچیزی که تهدیدم کنه.
+ از چارچوب امنت بیا بیرون رفیق. تجربه کن، شکست بخور،عاشق شو، احساساتی شو، و حتی اسیب ببین. اما انقدر ترسو نباش. اتقدر محتاط نباش.
_ ...
_ میشه فقط سکوت کنیم و... اسمونو نگاه کنیم؟! امشب ماه کامله.
+البته که میشه.