۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

عکس روز تولد

البته اینو از خیلی وقت پیش داشتم، اما حالا که چالشش اومده و اینا، اینم از زاویه دید هابل، درست همون روز و همون سالی که به دنیا اومدمD:

 

+عشق کتاب، آرتمیس(هرزمان که برگشتی) و هلن، شرکت کنین لطفا*-*

شروع چالش از اینجا

  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • aramm 0_0
    • پنجشنبه ۲۵ شهریور ۰۰

    اگر صدایم را میشنوی اجازه بده این اشک ها تا ابد ادامه داشته باشند.

    من امیدی نداشتم. سرم را روی دست هایم گداشته بودم و به مامان که با اعتماد بنفس منتظر شنیدن نام من بود میگفتم بیخودی خودت را معطل نکن، اینترنت را هم میتوانی قطع کنی و بروی. اگر جزء آن 6 نفر شایسته تقدیر نبودم، حالا که اسم 7_8 نفر از 10 نفر برنده نهایی را گفتند عمرا دیگر شانسی داشته باشم. دست های یخ زده و سردم را در هم پیچیدم و چشمانم را بستم. داشتم تصور میکردم انهایی که نامشان را خواندند و برچسب برگزیده پشت اسمشان خورده چه حال خوبی دارند که یکهو نام اشنایی را شنیدم. اسم خودم بود. من بودم، من بودم با همه ناامیدی ام. دو ثانیه هنگ از اسم شنیده شده به مامان زل زدم و بعد، بعد ماه ها یک جیغ بنفش از ته دل و بالا پایین پریدن ها و داد زدن:یس یس یسسسس!
    اینکه موقع شنیدن اسمم روی پله ها نشسته بودم و بعد که خواستم خبر را به گوش دیگران برسانم دو سه پله ای سقوط کردم بماند، خدا میداند سیم های انتقال احساساتم چه بلایی سرشان امده بود که وسط شلنگ و تخته انداختن هایم و جیغ کشیدن های ممتدم یکهو لرزیدم و روی زمین افتادم و مثل یک داغ دیده گریه ام گرفت. طفلکی دیگران که تا همین چند دقیقه پیش جلوی دهنم را گرفته بودند تا در برابر در و همسایه حقظ ابرو کنند و من هم همینطور جفتک اندازان سعی در رهایی داشتم، اما حالا با لرزیدن و گریه کردن های دیوانه وارم درست وسط گل فرش مواجه بودند.
    من تا پیش از این هیچ درکی از اشک شادی نداشتم اما از زمانی که این اختلال در بروز احساساتم پیش امده  دیگر میتوانم با اطمینان بگویم خوش به حال انهایی که زیاد از این اشک ها میریزند.

  • ۱۵
    • aramm 0_0
    • سه شنبه ۱۶ شهریور ۰۰

    شاید هم

    ورد را باز کردم که مثل قبل ترها بنویسم تا آرام تر شوم؛ کلمات فرار کردند، فقط نوشتم شاید هم از اثرات پسا کرونا است. ورد را بستم.

  • ۱۸
    • aramm 0_0
    • چهارشنبه ۳ شهریور ۰۰

    ناسالم هستم؛ در خدمت شما

    من یک ادم ناسالم هستم. همانطور که در عنوان اشاره کردم؛ من یک ادم ناسالم هستم. همین که جمله من یک ادم ناسالم هستم را در دو خط چهار بار گفته ام اولین دلیل است. اما نکته که منجر به این کشف عظیم شد این نبود، من یک ادم ناسالم هستم چونکه یک حسود خاموش هستم. حسود ها انواع مختلفی دارند برای مثال توجه کنید، یک خانمی که همسرش از  دستپخت مادرش تعریف میکند و او عربده ای بر سرش میکشد و در را تق به هم میکوبد و صبر میکند تا شوهرش بیاید منت کشی. یک خانم دیگر که همین سناریو برایش تکرار شده میرود کلاس اشپزی تا دستپختش بهتر شود و دیگر این اتفاقات تلخ را تجربه نکند؛ این خانم در دسته حسود های سالم قرار میگیرد. خانم دیگری که دوباره عه! همین سناریو برایش تکرار شده کینه میکند و سرکوب میکند و در یک فرصت مناسب میگذارد میرود و دیگر هم بر نمیگردد. اما حسود های ناسالم ناسالم اند اعزه. اگر دوست صمیمیشان برایش از دوست خیلی خفن و کیوت جدیدش بگوید تایپ میکند ای وای!! چه بانمک! هاها! من هم دارد ازش خوشم میاید! و از پشت صفحه گوشی چهره اش در هم رفته و با دل و روده در هم پیچیده میخواهد دست دوستش را بگیرید و رویش برچسبMINE بزند و پشت سرش قایمش کند. اما چون یک حسود ناسالم است مثل ادم متمدن های با فرهنگ رفتار میکند و بعدتر که دوستش خواست او را با دوست جدیدش اشنا کند با همان لبخند مضحک سر تکان میدهد و جلو میرود. بعد میبیند که بقیه نشسته اند دور ادم جدید و هی به به چه چه چه کمالاتی. دارد شبیه ک درام تینجری میشود ولی شما دوربینتان را زوم کنید روی حسود ناسالم؛ نه این سناریوی درپیتی نویسنده. داشتم میگفتم که بعد حسود ناسالم هی بیشتر پوست لبش را میجود و در خود فرو میرود و انگار که یک سیاه چاله در ائورت های قلبش جریان دارد. حسود ناسالم علت های دیگری هم برای ناسالم بودن دارد برای مثال؛ حسودی یک رفتار ناسالم است که وقتی حسودی ناسالم شود یک ناسالم دوبل است که ما به اختصار و برای اهمیت دادن به ارایه های ادبی ان را حسود ناسالم خطاب میکنیم و امیدواریم شنونده عاقل باشد. رشته کلام از دستم در نرود؛ ادم ناسالم ویژگی های ناسالم تری هم دارد و اگر دقت کنید من در یکی دو خط اول چهار بار تاکید کردم که یک ادم ناسالم هستم نه تنها یک حسودناسالم. 
    از دیگر ویژگی های این پدیده ها میتوان به این اشاره کرد که هرچه حس عمیق تر دوری بیشتر. اجازه بدهید یک مثال ملموس بزنم، اجازه هم ندهید من یک مثال ملموس میزنم چون بهرحال این متن من است و من نویسنده و خدای این کلماتم و خداها هرکار دلشان بخواهد میکنند. مثال ملموس: من یک کراش دارم؛ همه صفحات مجازی اش را به صد روش پشم ریزان پیدا و با اکانت های فیک دنبال کرده ام و تک تک پیام ها و تکه کلام ها عادات سلایق و مدل ذهنی اش را مثل یک الگوریتم در ذهنم ترسیم و حفظ کرده ام اما وقتی دوستم میپرسد تا حالا باهاش حرف زده ای؟ من لبخند ژکوندی ضمیمه پاسخ منفیم میکنم و تایید میکنم که لااقل در صد سال اینده هم این اتفاق قرار نیست بیفتد. ببینید این رفتار ممکن است خیلی جالب و فان بنظر برسد اما برای ناسالم مبتلا به این مشکل یک معضل جدی محسوب میشود و در مسائلی عمیق تر از کراش بازی و فلان یک نمود کوفتی و مزخرف پیدا میکند.
    بعدتر ها اگر حوصله ام یاری کرد بازهم از ویژگی های ناسالم ها میگویم و ممکن است نگویم چون یک خدایم و بعضی موقع ها خوشم میاید افریده هایم را نصفه ول کنم. مثل سالها قبل که پسرعمویم بالاخانه اشرف مخلوقاتش را نصفه ول کرد؛ خدا بودن اینجوری است دیگر.


    +مزاح کردم؛ اگر قرار باشد خرده بگیربد به شما خواهم گفت حرف هایم عین حقیقت بوده و شاهد از غیب رسیده.
    ++دوسان میگفت من زبان برنامه نویسی را بیشتر از زبان ادمیزاد ها دوست دارم و بعد به این فکر کردم که باید زبانی را که بیشتر از زبان ادمیزاد ها دوست دارم پیدا کنم.

    بعدا نوشت: به این فکر کردم که لوسیدا اولین نفری است که این قاعده را شکسته؛ هرچند نصفه نیمه. لوسیدا میتوانی بعد از مرگم رکوردت را در گینس ثبت کنی.
    +++نوشتنم نمی آید اما دلم برم ای اقیانوسم تنگ شده بود پس لگدی به قوه اراجیف گویی ام زدم  و حالا اینجاام.
    ++++احتمالا از کنکور 1401 بیشتر از کنکور خودم متنفرم. استلا و خیلی های دیگر پشت میله هایش اند.
    +++++فقط نظر من این است که ستاره های سینیور نورش همه بزهس سرا را روشن کرده یا شماهم؟!

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • aramm 0_0
    • چهارشنبه ۳ شهریور ۰۰
    چه رنجی می‌کشد آن کس که "انسان" است و از احساس سرشار است..