سوال روز: با ترس و عدم اعتماد به نفس کافی در حوزه [نوشتن] چیکار میکنید؟
سوال روز: با ترس و عدم اعتماد به نفس کافی در حوزه [نوشتن] چیکار میکنید؟
بنویسش براتم مهم نباشه چجوری مینویسی، هرچرت و پرتی میاد دستتو بنویس، کسی که نخواد بخونه، نمیخونه، نوشتن خوب تو شخصیت آدما تاثیر میذاره ولی نوشتن بد و بهتر شدن هیچوقت باعث نمیشه بقیه ازت متنفر شن=")
+ فقط منم که هرجا استلا رو میبینم میگم عه! استلا فعاله *-* ..؟
سلام :)
من به خودم میگم باید امروز/امشب همش چرت و پرت بنویسم!و فقط مینویسم مثلا راجب امتحانی که فردا دارم راجب هوا کلا مضخرفیات...و بعد که نوشتم سعی میکنم به ذهنم بگم چرت و پرت نویسی هم بخش مهمی از نوشتنه(همون گول زدن خود هست:/)و خب کلا حواس خودمو از این حرفام دور میکنم و بعد که آروم گرفتم..تمام
ذهن خود را رها و آزاد و کرده و در صفحه وُرد یا دفتر ولو می شویم.
سپس هنگام فشردن دکمه ی "ذخیره و انتشار" به شک افتاده و کاسه ی چه کنم چه کنم دستمان می گیریم.
در نهایت با جمله "اصن به درک باو، وب شخصیمه ناسلامتی. کسی خوشش نیومد مجبور نیست بخونه." اتمام حجت نموده و همزمان یا پروراندن ذکر هرچه پیش آید خوش آید در سر مطلب را منتشر نموده و برای بازدید کنندگان به انتظار می نشینیم^^
توجه: حین انجام مراحل نوشیدن چای واجب است.
D:
البته که داره! واسه اول کار کمیت مهمه. تو نوشتن، کمیت که درست شه، بعد نوبت کیفیت میشه. یه سر به SHAHINKALANTARI.COM بزن :)
راه حل مائو چان رو من یه روز چاپ می کنم تو مجله ای جاییXD اصلا می زنمش سر در ناسا XD
یه همچین چیزیXD بنظرم کلا فقط شروع کن نوشتن به این فکر نکن چی میخوای بنویسی به این فکر کن که قراره فقط بنویسی!(امیدوارم فهمیده باشی چون خودمم درست نفهمیدم!:'/ )
خواستم بگم «مینویسم»؛ دیدم همه بهش اشاره کردن :)) پس میشینم یه گوشه تشویقتون میکنم :دی.
ملت را به سمت های مختلف بدن خود روانه کرده،
و برای نوشتن هر چیزی اراده می نمایی.."هر چیزی"...
+ اگه دقت کنی هیچکدوم از نویسنده ها نمیخوان کتاب اولشونو کسی بخونه...چون معتقدن ک اون زمان خیلی تباه بودن و حتی نمیخوان اون کتاب دست کسی بیوفته
++ نتیجه : تا به فجیع تر شکل ممکن گند نزنی به بهترین شکل ممکن موفق نمیشی
تو دفتر چه یاداشت یا خاطراتم فقط به صورت مکالمه بین من و برگه ها می مونه :) نه کسی دیگه^^
من وقتی می ترسم نوشته مو رو کاغذ پیاده کنم تو ذهنم ادامشو می نویسم:)
آره جالبه من بهش می گم حرف های درونی پنهان نگفته من :) کسی هم خبر دار نمی شه^^
منم خیلی می ترسم نوشته امو بعضی وقتا بنویسم^^
با کتاب خوندن هم حالمو خوب می کنم یا موسیقی^^
راستش... هیچی :|
اعتماد بنفسشو همیشه داشتم اخه...
شاید چون فقط ازش لذت میبرم و درموردش انتقادپذیرم
راستش..خیلی وقتا چرت و پرت پست کردم"-"همونطوری که مشاهده نمودی در وب..
البته خیلی از نوشته هام پس از دو سه دقیقه انتشار پیش نویس شدم..اینقدر این نوشته ها زیادن که از نوشته های منتشر شده توی وب بیشتره:))
و هیچ وقت اعتماد به نفسشو نداشتم..همیشه فکر میکردم نوشته هام بیخوده:)یه روزمره حوصله سر بر..
همیشه اعتماد به نفس نوشتن نداشتم ولی با این حال مینویسم و به امید خدا منتشر میکنم.
و خب مشخصه که نوشتنم خوب و جالب نیست
اگر نوشته داستانی باشد، بزرگترین چاره این است که از لحظات ایدهآل روحی ما، چیزی آن داخل باشد، برای به تصویر کشیدن آن لحظات، و شوقی که در او است، میشود از انگیزه نوشتن، سرشار شد.
به یاد داشته باش هر کاری نیاز به شکست، برد و تجربه داره. اگه الان فقط به این خاطر که میترسی به اندازهی کافی کتاب نخونده باشی یا سبک نوشتنت کامل نباشه، شروع نکنی پس کی شروع کنی؟ وقتی موهات رنگ دندونات شد؟:/
من خودم الان دارم یکی از رمانای قدیمیم رو بازسازی میکنم. اونم درحالی که قبل از این چهارتا رمان نیمه کاره نوشتم و ول کردمD:
*سوت زنان دور میشود*
آها! خب اینم طبیعیه. یادمه رو یکی از رمانام 6 ماه یا بیشتر کار کردم و نزدیک 200 صفحه نوشتم. تهشم ولش کردم:/ هدف اصلیم چاپ کردنش بود اما تهش برام یه تجربه شد، تجربهای برای نوشتن یه چیز بهتر. تو تموم کردنش شکست خوردم، برای همین الان دارم تو نوشتن رمان جدیدم پیروز میشم.
حالا چرا حتما داستان بلند. از کوتاه شروع کن. یه صفحهای، پنج صفحهای و همینطوری تعدادشو ببر بالا. اکثر نویسندهها هم از کوتاه نویسی شروع کردن.
سعی میکنم کیفیت مطلبم روببرم بالا ولی خوب هنوز اعتماد به نفس رو خیلی ندارم.
میدونی شاید خیلی از ادما که اعتماد به نفس نوشتن ندارن از بازدید کم وبلاگشون باشه!
چون میبینن مخاطب ندارن برای همین اعتماد به نفسشونو از دست میدن
من که نه! ولی نویسنده هایی دیدم کم سن وسال بودن در اثر کم مخاطب بودن وبلاگشون رو بستن
آره درسته و کسایی که گفتم عموما علاقه زیادی به خالی کردن ذهن ندارن :)
اعتماد به نفس که هیچی...شما راه حل بده برای استعداد نداشتن!😅
من ترسی ندارم،ولی نمیدونم باید چی کارکنم وقتی اصلا استعداد ندارم.
به استعداد باشه که استعداد شما ازهمون پست[فکر کنم باری تعالی بود اسمش]
کاملا مشخصه!
استعدادشو داری پس نفس عمیق بکش،دلتو بزن به دریا وادامه بدهD:
من اگه جای تو بودم همین کارو میکردم!
خدایی کلیشه ست-___-
اگه داشتم تا الان باید پیدا میشد:///
عهههه نه خیلی خوب بود!همه چیزش به اندازه ی کافی بود.
البته من باعذاب وجدان داشتم میخوندمش😂
راستشو بخوای...من هم علاقه دارم هم تلاش! جدی میگم!اما استعداده نیست.نیست.
هرکی اینوبهم گفته کلی غر زدم !😑میخوای سر توهم بزنم؟
من از وقتی حتی نوشتن بلد نبودم هم می نوشتم وعلاقه شو هم داشتم.اما خب چه پیشرفتی واقعا.
تازه...مشکل بد تر از اون نداشتن ایده ست! ://///