میدونی، نمیخواستم پست اخر هزار و سیصدم.. اون باشه!
میخوام بعنوان اخرین پستی که منتشر میکنم، یه رنگ سفید به دنیا اضافه کنم. نه مثل پست قبل کدر و حاکستری.
میخواستم برم به ادمهایی کخ دوسشون دارم بگم که چقدر برام مهمن، و مطمئنم شاخ در میاوردن از اعتراف یهویی من! بعدش.. پشیمون شدم! چرا و به چه دلیلش بماند. احتمالا چندسال دیگه که میخوام ارشیو وبلاگمو بخونم خودمم یادم نمیاد چرا پشیمون شدم، که خب بهتر!یادم نیاد!
پس تصمیم گرفتم، یکم از رنگی ترین ادمهای زندگیم بگم! فقط چند خط. هرچند کوتاه ولی مفید احتمالا...

لیمو: تو برام عزیزترین کسی هستی که دارم. خوب میدونم چقدر ناامیدت کردم یا تصوراتتو بهم ریختم و حتما عصبانیت هم کردم اما سکوت کردی.. ولی لازم بود بدونی برام مهم ترین ادمی! حتی میدونم با اینکه ادرس اینجارو داری زیاد سر نمیزنی ولی خب به هر حال...
تو، تو ابی هستی. آبی پررنگ و زیبا. بهم حس استقلال میده.

استلا: دختر خر خونِ کنکوریِ گوجه که خیلی وقته به پنلش سر نزده:/ ممنون که اجازه دادی احساس کنم برای یکی مهمم! تو بهم حس نسیم هایِ وسط دشت پر از چمن رو میدی. بهش میگن بادِ صبا؟:))
تو گلبهی هستی. لطیف و عمیق.

موچی: اولین مجازیِ دیدار شده و کیوت ریزه میزه بغلی! تو به من حس یه روز برفی میدی. که نشستم تو یکی از ایوونهایِ خونه های قدیمیِ ژاپن و همونطور که پتو دورمه و دارم هات چاکلتمو میخورم، زل زدم به نرم نرمای برف!
تو.. بنفشی! چونکه بهم انرژی میده!

عشق کتاب: تابشی اما زلال! میدونی فک کنم اگه ازت تعریف کنم مثل من با خودت میگی یعنی اینم گول زدم؟ یعنی اینم فک کرده من ادم خوبیم؟ ولی خب پسر همه این افکارو بریز دور چون من میخوام کار خودمو بکنم^-^
تو تنها کسی هستی که میتونه با حرفاش بهم حس بهتری بده و تنها کسی هستی که بدون اینکه حس بدی بگیرم باهاش حرف میزنم سینیوره! پس دوباره تکرار مکررات میکنم: قدر خودتو بدون-_-
بهم حسِ یه رودخونه شفاف و زلال وسط جنگلای متروک و سبززز رو میدی که هرکی ببینه فک میکنه بهشته اونجا. تو گوش دادن به صدای اون رودخونه ای. تو امواج اون رودخونه ای.
و رنگت؟ ابی_خاکستری.

مونی: دخترِ با جذبه و مقتدرِ گاها ترسناک^-^ به من حسِ تماشای انعکاس ماه روی برکه رو میدی! همونقدر مرموز و اصیل. و رنگت برای من سورمه ای هستش. چونکه پر رمز و رازه.

کیدو: با اون ذهنِ مریضِ شیپ کنندت*خنده عصبی*
خب تو قطعا حس یه روز بارونی رو بهم میدی که کلاه سویشرتتو انداختی رو کله ات و داری با هندزفری اهنگ گوش میدی! و برام خاکستری هستی چونکه زیباترین پارادوکس رو داره.

هانی بانچ: همزادِ کیوتی که گاهی دارک ترین دختری میشی که میشناسم:)))
به من حسِ یه روز زمستونی رو میدی که دویدی زیر همون یه ذره افتاب طهر و دلت نمیاد از گرماش دل بکنی!
و هانی تو قطعا زردی! یه زردِ گرم.

ارتی: شریکِ اینده ناسا^-^
به من حس غلط خوردن تو خلا فضا و معلق بودن رو میدی! چونکه پر از احساسات متفاوت و جدیده!
برای من نقره ای هستی. نقره ای از رنگاییه که تو سیاهی فضا خیلی میدرخشه!

یومیکو: هی دخترِ خوش قلم و دریا دلِ بیان! تو برام مثل بویِ ماسه های کنار خلیجی. که دریا هی موج میزنه بهش و تو هی از اول شروع میکنی به ساختن قلعه ماسه اییت. چونکه مقاومی. خیلی مقاوم.
و سفیدی هستی که یه قطره قرمز قاطیش شده. صورتی خیلی ملیح و مایل به سفید.

آی- سان: میدونی چرا دوس دارم اسمتو جدا بنویسم؟ چون معنیشو بهتر انتقال میده. شبیه ماه. آی- سان!
تو بهم حس اینو میدی که انگار یه پیرزن هفتاد سالم. تو خونه جنگلیم زندکی میکنم و هیچکسو ندارم که یهو پستچی برام نامه میاره. واسه منی که هیچکسو نداشتم. بعد 20 سال یا بیشتر. تو اون نامه هه ای. با یه آبنبات چوبی کنارشD:
برام سبزابی هستی!همینقدر پر انرژی!

وایولت: اسمت که میاد یاد اولین روزای اومدنم به بیان میفتم که این کنکور لعنتی گرفتارت نکرده بود و باهم خوش میگذروندیم. اون رول نویسیِ تموم نشده.
تو برام حس لدت بردن از باد کولر و خوردن گوجه سبز تو یه هوای+35 درجه رو میدی. پس برام سبزی. یه سبز چمنی شفاف!

سمر: انگار که یه نسخه دیگه از من تناسخ پیدا کرده تو زمان حال. درواقع شدیم دوتا نسخه. همکار اینده؛ تو بهم حسِ پرواز یه پرستو دور از همه تعلقات رو میدی. پس اجازه بده رنگت رو نارنجیِ غروب انتخاب کنم. سحر امیز و زیبا.

سایه: اره ای ان تی جی خود تو. راستش نوشتن از تو سخت ترین کار ممکنه. انگار که بخوام از خودم بنویسم مثلا...
تو بهم حس اخرشب و بوی قهوه و نوشتن یه رمان کلاسیک جنایی رو میدی. برام کرمی هستی چون هیچکس نمیتونه بگه از خانواده سفیده یا زرد! خودش تعریف مستقلی از خودش داره.

حنا: دوریس مالفوی عزیز!مالفوی هد(!) بزرگوار!
تو به من احساس یع زیرزمینِ مخفی و متروک رو میدی که چندتا بچه دبیرستانی پیداش کردن و شده پاتوق شلوغ کاریاشون:) و سبز تیره هستی. تیره اما دوست داشتنی.

 

+ سعی کردم همه رو یادم باشهT-T همه اونایی که میشناختمشون منظورمه...
++ درامای اقای ملکه رو شروع کردم. در عین حال دارم سگهای ولگرد بانگو و ناکجااباد موعود رو هم میبینم. زیبا نیست؟
+++ قراره 1400 از بولت ژورنال استفاده کنم. کسی تجربه خاصی داره که کمکم کنه؟ به ادمی که ابدا برنامه ریز نیست متاسفانه.
++++ تو عید باید همه درسام رو مرور کنم تست بزنم و نمونه سوال حل کنم. دهنم سرویسه پیشاپیش.