۲ مطلب با موضوع «معرفی میکنم،کتاب و فیلم و همه چی!» ثبت شده است

bunguo stray dogs

 

فصل دوم انیمه همین الان تموم شد و بنظرم تموم لحظاتی که پاش گذاشتم متبرکن و ابدا زمانم حروم نشده:))) فارغ از شخصیت پردازی عالی و داستان نسبتا پر کشش دیالوگ ها و احساسات و عواطف عمیقی رو تو خودش جا داده بود که من یسری از قشنگاش رو گلچین کردم و اینجا میزارم. بطور کلی واااقعا حیفه که شما از کنارش بگذرید و نبینیدش. بخصوص اینکه دو قسمت اخر فصل دو برای من خیلی جذاب بود و حقیقتا نفسم رو بند اورد. کلا انیمه با یه مود نسبتا روشنی شروع میشه و هرچقدر که به قسمتای انتهایی میرسه بیشتر درد و رنج نهفته توش رو به رخ میکشه. چیزی هم که کاملا اشکار بود این بودکه تو فصل دو داستان روند جذاب تر بزرگانه تر و عمیق تری رو در پیش گرفته بود و نسبت به فصل یک کاااملا رشد کرده بود. حالا قصد دارم فصل سه رو هم ببینم و مطمئنم دوستش خواهم داشت.
شخصیت دازای هم که از محبوبیتش هرچقدر بگم کم گفتم. میشه گفت پیچیده ترین و عمیق ترین شخصیت انیمه بود که ماهرانه با روحیه شوخ طبعی و رفتارهای مودش برای مخاطب واضح تر و قابل درک تر شده بود.
کونیکیدا که تو فصل اول البته حضور بیشتری داشت کاااملا یه مکمل برای دازای بود و میتونستن باساپورت کردن نقص های رفتاری هم یه تیم عالی رو بسازن البته اگهه کونیکیدا یکم از کمالگراییش دست برداره:دی
رامپو سان با اون استایل و قیافه کیوتش زمانی که میحواد بپذیره درواقع موهبتی نداره و صرفا این هوش درونیشه که اون رو لایق حضور در اژانس میکنه واقعا واقعا حس همزاد نداریم رو برانگیخت(!) و اتسوشی.. 
اتسوشی برای من خیلی خیلی شخصیت ملموسی بود و بیشتر از هرررشخصیت دیگه ای باهاش احساس تفاهم و شباهت داشتم. و این موضوعی بود که هراز چند گاهی ازارم میداد و دائم مشکلاتم رو به رخم میکشید که گرچه خیلی خوب و کمک کننده بود اما ترجیح میدادم شبیه اکوتاگاوا باشم؛ یا حتی چویا.
قوی تر مستقل تر و هدفمند تر. البته اغراق نیست اگه بگم چند ماهیه از روحیه اتسوشی فصل یک و دو در اومدم و شدم اتسوشی دو قسمت اخر فصل دو. فک کنم کم کم دارم یاد میگیرم باهاش کنار بیام و از گذشته عبور کنم.
با همه اینا اگه یه دازای سان یا اکوتاگاوا داشتم که بتونه اونجوری بهم تلنگر بزنه و بهم  یاد بده چیکار باید بکنم یا بهم  یاداوری کنه باید چه چیزهایی رو تو  وجودم تغییر بدم شاید خیلی وقت پیش به این تغییر رسیده بودم:) و البته با همه شباهتهایی که با اتسوشی دارم احساس میکنم  اون مهربونی و خیرخواهی تو وجود اتسوشی برای من به شکل خودخواهی وجود داره-.-
راستی کسی اینجا مانگاش رو خونده؟ طولانیه؟خیلی با انیمه تفاوت داره و اگه نخونمش چیز خاصی رو از دست میدم یا نه؟
خب اینم از دیالوگا:

کونیکیدا: پس تو از اون دختره خوشت میاد؟
دازای: من از همه دخترا خوشم میاد، ولی این یکی از اون مورداس که میخوام باهاش خود کشی کنم:))))


یوسانو : میپرسی مرگ چیه؟ بزار بهت بگم. مرگ فقدان زندگیه.

دازای:دل و جرئت هیچ ربطی به این نداره که بتونی با کسی رقابت کنی یا نه!
 

جید:  ما فقط ظرفهای بی روحی هستیم که توسط ارواح کنترل میشیم!
 

دازای: این سرنوشت منه که هرچیزی که ارزش خواستنُ داره همون لحظه که بدستش میارم از دستم میره.
 

اوداساکو: من علاقه ای به جنگ و درگیری ندارم. چیزی که من بهش علاقه دارم زندگیه.
جید: تو زندگی چیزی مهم تر از مرگ نیست!!

 

اوداساکو: هیچ چیز تو این دنیا نمیتونه چاله تنهاییتو پر کنه.
 

اکوتاگاوا: گفتی هرگز طعم شکست و تحقیر رو نچشیدم؟شکست و تحقیر همیشه همراه منه! من یه بازنده ام که از تاریکی میگذرم. به همین خاطره که ناامیدی ذات منو خراب نمیکنه!!
 

آتسوشی: مردم باید توسط بقیه بشنون که ارزش زنده بودن رو دارن وگرنه نمیتونن ادامه بدن! چرا نمیتونی همچین چیز ساده ای رو بفهمی؟!
 

آتسوشی: من به هیچ درد نمیخورم،نباید وجود میداشتم!
دازای: آتسوشی کون؟*میخابونه تو صورت اتسوشی* به من گوش کن اتسوشی، اینقدر به خودت ترحم نکن!! به خودت ترحم کنی زندگی مثل یه کابوس بی پایان میشه!!

 

آتسوشی: من به خوبی ترس و تنهاییت رو درک میکنم ولی تنهایی اربابی نیست که تا ابد بر ما حاکم باشه. تنهایی فقط یه ابر پفی نرمه که با خیال تشکیل میشه و از بین میره. افراد زیادی روی زمین مثل ما زخم میخورن؛ اگه اونا رو رها کنی در واقع خود گذشته ات رو رها کردی!

 

دازای:من حس کار کردن ندارم.
کونیکیدا: اول صبحی انقدر داغون نباش!
دازای:من حتی حس صحبت کردنم نداارممم.

 

فرانسیس ساما: راز دوم که به اینجا رسیدم اینه: نزار ارزش های کسی روت تاثیر بزاره.
 

آکوتاگاوا: بهت میگم چرا چندش اوری! چون تو احمقی هستی که با وجود داشتن همه چیز همش در مورد زخم های قدیمی غر میزنی!
 

 آکوتاگاوا: دنیای گذشته ات هیچ ربطی به کسی که الان هستی نداره!


این وسط یه چیزی هست ک نشد در قالب دیالوگ بگمش و بنظرم واقعا حیفه که جا بمونه"-"
یه جایی هست که آتسوشی با آکوتاگاوا درگیر میشه. بعد بهش میگه دازای سان از طریق بیسیم باهام صحبت میکنه. آکوتاگاوا چشماش برق میزنه و وقتی آتسوشی میگه میخواد با تو حرف بزنه یه تعجب همراه با خوشحالی تو صورتشه که همون موقع آتسوشی بیسیم رو پرت میکنه پایین ساختمون.
آکوتاگاوا داد میزنه "دازای سان" و خودش رو پرت میکنه تا بتونه بیسیم رو بگیره و وقتی دستش به بیسیم میرسه و میزاره دم گوشش فقط صدای بدق ممتد ناشی از قطع کردن بیسیم توسط دازای به گوشش میرسه و ناامیدی که تو صورتش موج میزنه.
این برا آکوتاگاوایی که هررر کاری میکنه تا تایید و توجه دازای رو به دست بیاره تیر خلاصه...

 

  • ۱۱
  • نظرات [ ۸ ]
    • aramm 0_0
    • يكشنبه ۲۹ فروردين ۰۰

    آن شرلی

    یادمه تو ماه رمضون برای اینکه روزم رو پر کنم و راحت تر به اذان برسم، دنیال سریال میگشتم و از قضا همون مدت داشتم کتابای انشرلی رو میخوندم! تو یه کانال تلگرامی به پوستر سریال "های" انشرلی برخوردم. خب گویا هر کارگردانی که میاد تو عرصه سریال سازی یه سریال با اقتباس از این فیلم میسازه انقدرررر که نسخه هاش زیاده:| تو هر دهه ایی هم تقزیبا ازش یکی دوتا سریال ساختن-_- 
    خلاصه که کلی گشتم تا بهترین نسخه شو پیدا کنم و Anne with an E (آنه با یک ئی) محصول سال 2017 کانادا رو پیدا کردم! در توصیفش فقط میتونم بگم محشر بود! شخصیت پردازیها، انتخاب بازیگر، دیالوگ ها، همه عالی بودن! تنها ایرادش از نظر من این بود که

  • ۶
  • نظرات [ ۲۲ ]
    • aramm 0_0
    • يكشنبه ۱۸ آبان ۹۹
    چه رنجی می‌کشد آن کس که "انسان" است و از احساس سرشار است..