فک کنم وقتشه یکم از این بی مصرفی در بیام. با یه گوشه نشستن و غر زدن،هیچی درست نمیشه. خب قبول؛ آدم سبک میشه اما اوضاع رو به راه نمیشه.
از فردا کلاسامون دوباره شروع میشه. باید این ترم تلاشمو دو برابر کنم. دوست ندارم بابت اون دوتا نمره پایبنی که ممکنه تو کارنامم باشه، باز نگاه های چپ چپ بقیه رو نگاه کنم. این دفعه همه رو باید بالای 19 بشم.
و کتاب،بیشتر باید کتاب بخونم. خیلی بیشتر. برای درست حسابی نماز خوندنم برنامه بچینم و خلاصه که،فک کنم قراره دوباره برم سراغ برنامه ریزی. برنامه ریزی،بولت ژورنال، و خلاصه اینجور چیزا به شخصیت زیادی بداهه پرداز من نمیخوره اما خب... فک کنم گاهی باید تن به اجبارها هم بدم. دیگه اینکه تصمیم دارم از این منزوی بودنم بکاهم و یکم با مردم و دنیای بیرون بیشتر مدارا کنم. به هرحال تو دنیای امروز یکه و تنها پیش رفتن کار سختیه و ارتباطات حرف اولو میزنه.
و اره، نقاشی بکشم، اونقدر زیاد که دیگه جایی برای نگهداریشون نداشته باشم. و دیگه... فک کنم باید یه سری عادتای جدید و مفید رو روی خودم اجرا کنم. یه جا خوندم 21 روز برای جاافتادن یه عادت کافیه. امیدوارم که واقعا همینطور باشه!
اوه راستی،برای اینکه حس بد پست قبلیو بشوره ببره، اینو پلی کنین:) با اختلاف بهترین آهنگ انگیزشی سالهههXD

 

پ.ن: اگه بعضی از کامنتارو هنوز جواب ندادم، یا براتون کامنت نزاشتم معذرت! سرحال تر که بشم حتما جبران میکنم:)
پ.ن2: اینم همینجوری گوشش بدین. کراش دارم روش شدید:]] 


پ.ن3: رابطتون با برنامه ریزی خوبه؟ کلا چجوری برنامه ریزی میکنین و بهش عمل میکنین؟