تو میدونی نهنگا چجوری گریه میکنن؟
+ نهنگا که گریه نمیکنن. نهنگا تحمل میکنن.
فکر میکنی چرا اینقد بزرگن؟ ایناها غمباده همه. نهنگا تحمل میکنن. میریزن تو خودشون.
_تا اخر؟
+تا اخر. اخر نهنگا مرگه. همه میگن سرو ها ایستاده میمیرن، من میگم نهنگا.  اونا گریه نمیکنن، غمشون که زیاد بشه؛ از تحمل که خارج بشه، دسته جمعی میرن سمت ساحل؛ و تموم میکن این صبر و تحملو. ساحلو خیلیا دوس دارن ولی قتلگاه نهنگاست، میدونی که؟
_اوم؛ توام یه نهنگی؟
+ :) 
منم یه نهنگم..
_...
+ چشماشو ببین، انقد زلال نباش دختر!
_ گریه نمیکنم که؛ تازه میخوام نهنگ شم.
+منم که کور، برق چشمات چی میگه؟
_ ببین؛ دیگه برق نمیزنن نه؟
+ تو نهنگ نیستی بچه. تو فیلی؛بچه فیل!
حالا تو بگو؛ میدونی فیلا چجوری گریه میکنن؟
_ فیلا... مگه فیلا گریه میکنن؟
+ راجو رو میشناسی؟
یه فیل هندی بود. سالای زیادی دست یه ادم عوصی گرفتار بود. همه این سالا اسیر غل و زنجیر بود. میدونی ازادش که کردن چیشد؟
گریه کرد. اره اشک ریخت.
+بهشون نمیاد. فیلا سختن، پوست کلفتن،قوین.
_ این فقط چیزیه که تو میبینی... هرکی فیلا رو ببینه فکر میکنه سختن،پوست کلفتن،قوین. از درون ولی فقط یه بچه فیلن. که وسط دسته نهنگا گم شدن. مثه تو، که به همه میگی پوست کلفتی، ولی فقط یه بچه فیلی:)
+ولی.. ولی من وسط دسته نهنگا گم نشدم. من با نهنگا دوست شدم. تازه عاشقشون شدم. من میخام گمشده بمونم.
_ وای خدا نگاش کن... دفعه اخرته با اون چشات اینجوری نگام میکنی بچه جون؛ و اینکه، اره! منم دوست دارم!

***

پ.ن: حیوون درون شما چیه؟